هر انسان یک دنیاست؛ این حرف در ادبیات و فرهنگِ ما آشناست. اما بعضی دنیای وسیعتر و پرجنبوجوشتری دارند، آنها احساس میکنند در قبال صدق و کذب روزگار مسئولاند و نظرشان را میگویند؛ نظرِ آنها دنیایشان را روشن میکند و تصویر آن میافتد روی صفحهی تاریخ؛ و جغرافیای جهان دستِ آنهاست که پنهان نمیشوند و آشکارند.
بکتاش آبتین از این تبار بود و شور و شیداییاش در شعر و زندگیِ شاعرانهاش پیداست؛ لطیف، خلاق، مسئول و همدل.
دنیای ما به ایننوع درامِ خلاقِ شوریده نیاز دارد و جوامع باید مراقبشان باشند؛ نگاهشان کنند و ببینند چه داستانی را چرا تعریف میکنند.
بکتاش آبتین، شخصیتِ پرشورِ درامی از سرِ دردآگاهی بود؛ قابل احترام و تشویق بود و هست اما وقتی، کسی در جایی، نداند، نمیتواند صدق و کذب حقیقیِ عالمی دیگر را تشخیص دهد و مشخص است که نادیده میگیرد، نیک نمیبیند و وجدان جامعه را میخراشد به جور.
جامعهی خاموش، خراب میشود. هنرمندان و اندیشمندان حتماً جور دیگر میبینند و لحن و زبانی دارند که شاید به گوشِ ناآزموده، غریب و ناشناس بیاید؛ اما آنها چراغند، باید باشند تا جامعه خاموش نشود.
شاعر، رفت و ما در مرثیه ماندیم.
یادش، تصویری از شعرِ روحِ شادِ کسی است که بیدرنگ میزیست .
اهالی سینمای مستند، سندهای بسیاری از هزینههای کمرشکنِ تأخیر را نشان دادهاند و بسیارِ دیگر در چنته دارند.
تاریخ ما پر از حافظهی تأخیر است و تخریب؛ قدردانِ سندهای متفاوت، متمایز و مشوِّقِ زیستن باشیم، دنیا گوناگون است و آدمها گوناگون میشوند؛ باید این را فهمید، جامعهی انسانی، ضیافت گوناگونی است، نه آرامگاهِ یکسانیِ سنگهایی با یک نوشته.
هیات مدیره انجمن صنفی تهیهکنندگان سینمای مستند