در ابتدای این جلسه که با مشارکت انجمن کارگردانان سینمای مستند برگزار شد، مهدی باقری در پاسخ به پرسش مصطفی شیری (مجری برنامه) در خصوص انتخاب خیابان ناصر خسرو برای ساخت فیلم گفت: «ابتدا تصمیم داشتم به بهانهی پرداختن به تهران، سه مستند دربارهی سه خیابان مهم این شهر (لالهزار، ناصرخسرو و سی تیر) بسازم و «اهالی خیابان یکطرفه» اولین فیلم این مجموعه بود که با محوریت خیابان سی تیر ساخته شد.» وی گفت: «از آنجا که شنیدم همکار عزیزم مهرداد زاهدیان در حال ساخت مستندی دربارهی لالهزار است، من از کار روی این سوژه منصرف و به جای آن بر ساخت مستندی دربارهی خیابان ناصرخسرو متمرکز شدم.»
باقری همچنین گفت: «در فیلم «در جستوجوی خانهی خورشید» تماشاگر با یک کلانروایت روبهرو است و به همین دلیل باید به مخاطب پاسخ دهد که چرا ناصرخسرو در شهر تهران، خیابان مهمی است. خیابانی که بخش مهمی از تاریخ ایران و تهران را در خود جای داده است.»
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود «ناصرخسرو» را «یک خیابان باهوش» توصیف کرد و افزود: «اساساً سرمایه باهوش است و میداند چه طور باید خود را حفظ کند. این خیابان اگر قرار بود تنها یک کاربری داشته باشد شاید دچار بلایی میشد که بر سر لالهزار نازل شد. ناصرخسرو زنده است و خیابانی است که نمیخواهد بمیرد.»
باقری گفت: «تغییر کاربری دائم که در طول سالها در این خیابان جریان داشته باعث شده بدنهی آن باقی بماند اما زندگیهایی که در پس و پشت آن جریان داشته، از بین برود.»
وی همچنین گفت: «قصدم این بود که در ساخت این فیلم از فضای ذهنی و تخیل در روایت استفاده کنم و زمانی که پژوهش آن به پایان رسید به این نتیجه رسیدم که چنین تمهیدی به من جواب خواهد داد.»
باقری افزود: «البته در نسخهای که امروز به نمایش درآمد یک اشتباه تاریخی وجود دارد و اسم «سیدجمال واعظ» به اشتباه، «سیدجمال اسدآبادی» ذکر شده اما این اشتباه تصحیح شده و خوشبختانه نسخهی کامل و بدون اشتباه «در جستوجوی خانهی خورشید» در آیندهی نزدیک در گروه هنر و تجربه به نمایش درخواهد آمد.»
وی در ادامهی جلسه در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی مجری برنامه که «نحوهی روایت این فیلم» را «نامتعارف» توصیف کرده بود گفت: «بههرحال نتیجهی این نوع کار کردن این است که فیلم دیده نشد و تقریباً اغلب همکاران مستندساز با آن زاویه دارند. در حقیقت میتوان گفت «در جستوجوی خانهی خورشید» به همین دلیل در بخش عمدهای از جشنوارهها یا مناسبتهای نمایشی مختلف کنار گذاشته یا نادیده گرفته شد.»
باقری سپس با اشاره به تجربههای قبلی خود در این زمینه گفت: «شاید بتوان گفت سختفهمی فیلمهای من که اغلبشان با روایت خودم یا روایت اول شخص (یا دانای کل) ساخته شدهاند باعث شده این مستندها در دورهای که ساخته شده، دیده نشود. البته در ابتدای امر، اینجور نگاه و تجربه کردن باعث ناامیدی میشود اما بعد از ساختن فیلمهای متعدد، دیگر به این نکته یا نکتهها فکر نمیکنم و فقط از فیلم ساختن لذت میبرم.»
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود «فضای سینمای مستند» را که به گفتهی او از «عدم تمایل بخش عمدهای از مستندسازان به تماشای فیلمهای همکاران خود» ناشی شده «سرد و یخ» توصیف کرد و افزود: «اگر میبینید که در جریان برگزاری جشنوارهی سینماحقیقت، در مقابل سالنهای پردیس چارسو صف کشیده و این سالنها اغلب پر میشود، بیشتر به دلیل فضای حاکم بر یک دورهی خاص است و این استقبال از فیلمهای مستند چندان واقعی نیست.»
باقری گفت: «بخش عمدهای از تماشاگرانی که برای دیدن مستندها به جشنوارهی سینماحقیقت میآیند مخاطبان واقعی این نوع سینما به حساب نمیآیند و صرفاً به دلیل ارزان یا رایگان بودن تماشای این فیلمها به پردیس چارسو میروند. این مسائل باعث میشود بعضی فیلمها دیده نشود و بعضی فیلمها نیز به راحتی کنار گذاشته شوند.»
وی سپس در پاسخ به پرسشی دربارهی دلیل اضافه شدن خاطرات یک پسر عاشق به خط روایت فیلم خود گفت: «دوست داشتم راویان این فیلم آدمهایی باشند که قبلاً جزو ساکنان خیابان ناصرخسرو بودهاند. اما واقعیت این است که در سالهای اخیر دیگر هیچکدام از ساکنان اصیل این خیابان و محلههای اطراف آن وجود ندارند و به همین دلیل تصمیم گرفتم یک راوی غایب به وجود بیاورم و از زبان او تاریخ صد و چهل و هفت سالهی این خیابان را روایت کنم.»
باقری گفت: «راوی غایب این فیلم، جایگزین خود من است و قرار است داستان این خیابان قدیمی شهر تهران را روایت کند. اما پیوند خود من با ناصرخسرو، انفجار تروریستی وحشتناکی است که در ابتدای فیلم به آن اشاره میشود و من در چهار سالگی، زمانی که همراه پدرم در حال عبور از این خیابان بودیم آن را تجربه کردم.»
وی سپس در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی مجری برنامه که حضور او در این فیلم را «تزیینی» توصیف کرده بود گفت: «ممکن است اینگونه باشد اما خودم اینطوری فکر نمیکنم چون به عنوان راوی، شروعکنندهی جریانی در این خیابان هستم و در ضمن خودم را از راویِ غایبِ فیلم جدا نمیدانم.»
باقری در بخش دیگری از این نشست، در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران حاضر در سالن دربارهی دلیل استفاده از صدای یک خوانندهی یهودیتبار در پایان فیلم گفت: «از آنجا که ناصرخسرو در گذشته، یک محلهی یهودینشین بوده، تصمیم گرفتم برای اشارهی تلویحی به حضور این آدمها در آن محله، از این موسیقی استفاده کنم.»
وی گفت: «خوانندهی این ترانه با حسرت دربارهی طاوسی صحبت میکند که یهودیان در یک مراسم از آن استفاده میکردهاند و حالا دیگر وجود ندارد. زمانی که از این قطعه موسیقی استفاده کردم میدانستم همه قرار نیست متوجه مفهوماش شده و طبعاً با آن ارتباط برقرار کنند. بیشتر یکجور علاقهی شخصی بود که البته با انتقادهایی هم مواجه شد.»
باقری در بخش دیگری از این جلسه، در پاسخ به پرسش یکی دیگر از تماشاگران دربارهی دلیل حضور خود در فیلم گفت: «من نمیگویم سبک دارم اما دلم میخواهد سوژهای که انتخاب میکنم، موضوع شخصی خودم باشد. در چنین شرایطی طبعاً انتظار ندارم چیزهایی که تجربه میکنم، در فیلم نمود داشته باشد.»
وی افزود: «در ساخت این فیلمها که موضوعشان را خودم به خودم سفارش میدهم، دلم میخواهد تجربه کنم و به همین دلیل دوست ندارم یک فیلم کامل بسازم. بیشتر دوست دارم فیلمهایی بسازم که بخشهایی از آن هنوز قوام پیدا نکرده باشد.»
باقری همچنین گفت: «وقتی فیلم میسازم، مخاطب را در نظر میگیرم اما به او باج نمیدهم. شاید بهای چنین تصمیمی این باشد که بخشی از تماشاگران به خوبی با آن ارتباط برقرار نکنند اما تماشاگرانی که بدون توجه به فرم و پیچیدگیهای روایی این فیلم را تماشا میکنند، به خوبی با داستان اصلی آن ارتباط برقرار میکنند.»
وی سپس دربارهی حضور اسب سفید در بخشهایی از فیلم خود گفت: «دلیل حضور اسب این است که در زمانهای دور، تکیهی دولت در این محله قرار داشته و اسب، اشارهای به حضور نمادین ذوالجناح در تعزیههایی است که در تکیهی دولت برگزار میشده است. اما نکته اینجاست که شاید بهتر بود به دلیل حضور اسب، شفافتر اشاره میکردم.»
باقری همچنین گفت: «وقتی دربارهی یک منطقهی تاریخی فیلم میسازید، در حقیقت به کلانروایتی اشاره میکنید که زمان و مکان در آن به هم پیوند خورده است. به این ترتیب صرفاً بهخاطر کمک به پیشبُرد داستان نمیتوان از ترتیب زمانی گذشت.»
وی افزود: «این فُرم و نحوهی اشاره به در هم آمیخته بودن زمان و مکان مشکلی ندارد. اشکال از جایی آغاز میشود که مکان مورد نظر، جدا از تاریخی که بر آن رفته، قابل تعریف نیست. به این ترتیب اگر تماشاگر با مکانی مواجه میشود که از زمان وقوع آنها جداست، حق با اوست و این نکته از تعدد اتفاقهای اشاره شده در فیلم، ناشی شده است.»
باقری سپس «لحن گزارشگونهی بخشهایی از فیلم» را «حاصل تمهیدهای فاصلهگذارانه» دانست و افزود: «شاید پایبندی به توالیِ زمان وقوع ماجراها باعث خلل در ایجاد ارتباط فیلم با تماشاگر خود شده باشد اما نکته اینجاست که اگر دربارهی این مکان تاریخی صحبت به میان نیاید، فیلم، تنها به یک داستان عاشقانه تبدیل میشود که از یک ماجرای تخیلی به یک ماجرای تخیلی دیگر تغییر هویت داده است.»
وی گفت: «مستند «در جستوجوی خانهی خورشید» دربارهی زمان است و از زمان نخستین نمایش آن در جشنوارهی سینماحقیقت به این نتیجه رسیدهام که تماشاگر چنین فیلمی بیشتر از آن که علاقهمندِ روبهرو شدن با تاریخ باشد، مشتاقِ شنیدنِ قصه است. من هم سعی کردم داستانی تعریف کنم که تاریخ در کنار آن باشد؛ نه در دل آن.»
باقری در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: «با تعریفی که از عملکرد مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی وجود دارد، وظیفهی این نهاد، ساخت فیلمهایی مثلاً دربارهی شهر تهران نیست و طبعاً باید به سوژهها و موضوعهای کلانتری بپردازد ولی بههرحال مدیریت این مرکز لطف کرده و به سرمایهگذاری برای ساخت چنین فیلمی تمایل نشان داده است. تمایلی که البته نشاندهندهی علاقهی این مرکز به تولید فیلمهایی با سوژههای مختلف و متنوع است.»
وی گفت: «وقتی فیلمی به خوبی دیده نمیشود و طبعاً با استقبال گستردهای هم مواجه نمیشود، به عنوان فیلمساز مجبور میشوی برای بستن قرارداد بعدی با احتیاط اقدام کنی، محافظهکارتر شوی و حتی مدل کار کردنات را عوض کنی. اما هیچکدام از اینها دلیل خوبی برای ناامیدی نیست و با قدرت باید این راه را ادامه داد.»