در ابتدای این برنامه، ناصر صفاریان، دبیر کانون فیلم خانه سینما پس از ارائهی اطلاعاتی دربارهی آلبر لاموریس و کارنامهی فیلمسازی او گفت: «مهمترین ویژگی فیلمهای او که در تلویزیون ایران هم بارها به نمایش گذاشته شدهاند استفاده از نماهای هوایی است که عمدتاً توسط وسیلهای که به هلیکوپتر وصل میشده فیلمبرداری شدهاند.» وی ساخته شدن فیلم مستند «ورسای» توسط لاموریس را زمینهساز تولید «باد صبا» دانست و افزود: «ظاهراً شاه این فیلم را دیده و با خود فکر کرده بود اگر چنین فیلمی دربارهی ایران ساخته شود میتواند جلوههای نوین تلاشهایی که در آن روزگار در زمینهی توسعهی کشور ایجاد شده را در معرض دید مردم سراسر دنیا قرار دهد. در چنین شرایطی این فیلمساز فرانسوی از طریق وزارت وقت فرهنگ و هنر به ایران دعوت شد تا فیلم مشابهی دربارهی این سرزمین بسازد.»
صفاریان همچنین با اشاره به حواشی تولید این مستند که به فیلمبرداری تصویرهای دیگری از ایران منجر شد گفت: «هلیکوپتر حامل آلبر لاموریس هنگام فیلمبرداری از سد کرج با کابلهایی که در اطراف این سد وجود داشت برخورد کرد و باعث مرگ این فیلمساز سرشناس فرانسوی شد.»
وی سپس «باد صبا» را «سندی تصویری از یک ایران کاملاً متفاوت با ایران امروز» دانست و ضمن نقل قول بخشی از کتاب «شاه» (نوشتهی دکتر عباس میلانی) گفت: «در آن زمان از فیلمساز پرآوازه، آلبر لاموریس خواسته شد تا فیلم مستندی دربارهی ایران بسازد وقتی فیلم (اصل نسخهی پایانیِ لاموریس) به شاه نشان داده شد او برآشفت و به اعتراض گفت: «فیلم، رسالت اصلی خود را فراموش کرده است.» میگفت به اندازهی کافی در آن از سدها و ساختمانهای نوبنیاد ایران نشانی نیست. به رغم تمایلاش، کارگردان کارکشته را واداشتند که فیلم خود را از نو تدوین کند و تصاویری از ساختمانها و سدهای جدید، آنچنان که میل شاه بود به آن بیفزاید.»
بخش بعدی جلسه به صحبتهای منتقد مهمان اختصاص داشت. در این بخش مهرداد فراهانی با اشاره به مسائل فرامتنی دخیل در تولید «باد صبا» گفت: «نخستین پرسشی که در ذهن تماشاگر چنین مستندی ایجاد میشود این است که فیلم دربارهی یک عنصر ایرانی به نام باد صبا است و یک گویندهی فارسیزبان گفتار متن آن را اجرا کرده، اما چرا کارگردان آن یک فرانسوی است؟»
وی سپس با اشاره به مدت زمانی در حدود نیم قرن که از تولید «باد صبا» گذشته، بازسازی و تصحیح تصویرهای این فیلم در فیلمخانهی ملی ایران را خارقالعاده توصیف کرد و گفت: «با وجود این که همهی ما بارها و بارها این فیلم را دیدهایم اما تصویرهای بازسازی شدهی «باد صبا» چنان کیفیت و شفافیتی پیدا کرده که به نظر میرسد برای نخستینبار به تماشای آن نشستهایم؛ و این نکته نیازمند یک تشکر اساسی از سرکار خانم طاهری، رییس محترم فیلمخانهی ملی است.»
فراهانی در ادامهی صحبتهای خود با اشارهی مختصر به زندگینامه، فعالیتهای هنری و همچنین جوایز سینمایی مهمی که آلبر لاموریس دریافت کرده گفت: «در اهمیت این فیلمساز همین بس که ژان کوکتو که خود به عنوان شاعر سینما شناخته میشود دربارهی فیلم کوتاه «بادکنک قرمز» ساختهی لاموریس گفته این اثر یک افسانهی پریان بود؛ بدون هیچگونه پری یا فرشتهای.»
وی سپس با اشاره به «پدیدار شدن سرشت شاعرانهی فیلمهای لاموریس پس از این اظهار نظر ژان کوکتو» گفت: «او اواخر دههی 1950 سیستمی را به نام «هلیویزیون» ابداع کرد که برای او این امکان را فراهم کرد تا با هلیکوپتر از سوژههای متحرک فیلمبرداری کند. سیستمی که با امکانات پنجاه سال پیش چیزی در حد معجزه بوده است.»
فراهانی افزود: «لاموریس پس از ابداع این سیستم به جای آن که به فکر ایدههای تازهای باشد تلاش کرد تا ایدههای ذهنیاش را در قالب چنین سیستمی پیاده کند و هر موضوعی را با نماهای هوایی بسازد.»
این منتقد همچنین با اشاره به نامزدی و درخشش فیلم «ورسای» در جشنوارهی کن 1967 گفت: «در جریان این دوره از جشنوارهی کن یک ایرانی این فیلم درخشان (که با همین تکنیک دربارهی کاخ ورسای در پاریس ساخته شده) را دید و ضمن طرح ایدهی ساخت فیلمی به همین شکل دربارهی ایران، موضوع دعوت رسمی وزارت فرهنگ و هنر از این فیلمساز فرانسوی را با دربار شاه در میان گذاشت. اعضای دربار هم که همواره نسبت به این کشور علاقهی خاصی داشتند به صورت رسمی از این فیلمساز فرانسوی دعوت کردند تا به ایران بیاید و فیلم بسازد.»
وی گفت: «در زمان حضور لاموریس در ایران یکی از مسئولان وقت وزارت فرهنگ و هنر، پیتر چلکوفسکی (ایرانشناس آمریکاییتبار که برای گذراندن تز دکترای خود در کشور ما به سر میبُرد) را به او معرفی کرد تا به عنوان مشاور فرهنگی با لاموریس همکاری داشته باشد.»
فراهانی سپس با اشاره به پاسخ پیتر چلکوفسکی به یکی از محققانی که در سالهای اخیر دربارهی این موضوع تحقیق کرده گفت: «ظاهراً لاموریس در مشاوره با چلکوفسکی گفته قصد دارد از یک پرنده به عنوان راوی این فیلم استفاده کند اما چلکوفسکی که ایران را خیلی خوب میشناخته به او گفته در بیابانها و کویرهای مناسب فیلمبرداری این فیلم، پرنده– آنهم پرندهای که بتواند در سراسر ایران سفر کند– وجود ندارد. طبق این روایت، چلکوفسکی کتابی به نام «قصهی چهار باد» را در اختیار لاموریس گذاشته که از تکنیک «سرگردانی» برای روایت داستان خود بهره برده و در نهایت، الهامبخش انتخاب بادی به نام صبا بهعنوان نماد عشق و البته راوی نهایی فیلم شده است.»
وی تولید «باد صبا» را «حاصل علاقهی نظام سلطنتی به معرفی فرهنگ و تاریخ ایران به کشورهای اروپایی و غربی» توصیف کرد و افزود: «ساخت فیلمهای تبلیغاتی و سفارشی توسط کلود للوش و دیوید فراست در خاک ایران را میتوان حاصل همین علاقه دانست. فیلمهایی که البته از نظر دیدگاه تبلیغی و پروپاگاندا تفاوتهای عمدهای با «باد صبا» دارند.»
فراهانی در بخش دیگری از این جلسه در پاسخ به پرسش دبیر کانون فیلم دربارهی شایعهی دعوت از اورسن ولز برای اجرای گفتار متن این فیلم گفت: «منوچهر انور که سابقهی تحصیل، زندگی و کار در انگلستان را داشته در زمان تولید «باد صبا» مسئول تبدیل گفتار متن فیلمها به زبان انگلیسی بوده و از بین کارهای او میتوان به اجرای گفتار متن فیلم «بوم سیمین» (کامران شیردل) اشاره کرد.»
وی سپس با اشاره به مخالفت اولیهی آلبر لاموریس با گویندگی منوچهر انور برای این فیلم گفت: «یک نقاش فرانسوی به نام ایوان اتوننژیرار که آن زمان استاد دانشگاه هنرهای تزیینی بوده به لاموریس پیشنهاد میدهد ابتدا نسخهی انگلیسی فیلم «بوم سیمین» و همچنین فیلمهای انگلیسیزبان منوچهر انور را بازبینی کند و سپس در اینباره تصمیم بگیرد. لاموریس پس از تماشای این فیلمها و مشاوره با تعدادی از دوستان خود در فرانسه به این نتیجه میرسد که از این گوینده و فیلمساز ایرانی برای اجرای گفتار متن «باد صبا» استفاده کند.»
فراهانی سپس با اشاره به رابطهی گرمی که پس از این اتفاق میان آلبر لاموریس و منوچهر انور ایجاد شده بود گفت: «پس از ترجمهی متن فرانسوی به انگلیسی که توسط انور و همسر فرانسوی او انجام شد انور از لاموریس اجازه گرفت تا در هنگام برگرداندن متن گفتار فیلم به زبان فارسی، دست او را باز بگذارد و لاموریس به او اجازه داد تا هر تغییری صلاح میدهد در این متن ایجاد کند.»
وی در ادامه و در پاسخ به نکتهی مطرح شده از سوی ناصر صفاریان مبنی بر نقش تالیفی منوچهر انور که به تعبیر او «فراتر از نقش یک مترجم و گویندهی صرف» بوده گفت: «کاری که این مترجم، فیلمساز و گوینده انجام داده یادآور ترجمهی بسیار جذاب میرزاحبیب اصفهانی از رُمان «حاجیبابای اصفهانی» است که توسط جیمز موریل در قرن نوزدهم نوشته شده. میرزاحبیب در برگردان خود از این داستان، افزودههایی به آن اضافه کرده که شاید در ظاهر تحریف آن به نظر برسد اما باعث شده فضای داستان زندهتر و جذابتر از آنچه که هست شود. در حقیقت میتوان گفت کاربرد عبارتهایی نظیر «بادِ سام» یا «مرگِ مفاجات» در گفتار متن فارسی این فیلم، حاصل این افزوده و محصول چنین تلاشی است.»
فراهانی سپس با اشاره به دیدگاه برخی اعضای دربار نسبت به «باد صبا» که طبق شواهد موجود آن را «خالی از اشاره به رشد و توسعهی کشور» میدانستهاند، تصور آنها در مورد این فیلم را «کودکانه» توصیف کرد و افزود: «تحلیل فیلم از نظر ایدئولوژی موجود در آن ثابت میکند که اتفاقاً این دیدگاه با روایت سلطنت پهلوی از تاریخ که در جشنهای دو هزار و پانصد سالهی این رژیم عینیت پیدا کرده بود کاملاً منطبق است؛ و به همین دلیل «باد صبا» از نمایش برخی بناهای تاریخی (نظیر تخت جمشید، معبد چغازنبیل و غیره) به تعدادی از شهرهای مذهبی نظیر مشهد و قم میرسد تا تعبیر رژیم سلطنتی در مورد «پادشاهی تنها کشور شیعه در جهان» را تایید کرده باشد.»
فراهانی سپس با انتقاد از ضعف موجود در مقولهی پژوهش و تحقیق دانشکدهها و پژوهشگاههای سینمایی گفت: «متاسفانه در طول دهههایی که از تولید این فیلم میگذرد هیچکس هیچ تحقیقی دربارهی نحوهی مشاورهی چلکوفسکی به لاموریس انجام نداده و طبعاً میزان تاثیرگذاری این ایرانشناس آمریکایی بر کارگردان فیلم «باد صبا» مشخص نیست.»
وی در ادامهی جلسه و در پاسخ به پرسش یکی از تماشاگران دربارهی ایجاد برخی تغییرات در نسخههای موجود از این فیلم گفت: «یکی از این تغییرات که ظاهراً از انجام آن گریزی هم نبوده، حذف بخشی از گفتار متن فیلم است که در نسخهی اصلی روی تصویر آرامگاه رضا شاه شنیده میشد و در نسخهی فعلی وجود ندارد. شاید بتوان گفت این، تنها بخش از گفتار متن «باد صبا» است که از روال آن خارج شده و شکل مدح و ستایش به خود گرفته است.»
ناصر صفاریان، دبیر کانون فیلم خانه سینما در پاسخ به این نکته گفت: «با وجود کنایههای زیرکانهی آلبر لاموریس در برخی سکانسهای فیلم (از جمله در بخش کاخ گلستان که به «خالی بودن این کاخ به طرزی فرحبخش» اشاره میکند) متاسفانه نسخههای متفاوتی از این فیلم وجود دارد که البته با نسخهی اصلی آن تفاوتهای جزیی و محدودی دارد.»
وی گفت: «نسخهی به نمایش درآمده از «باد صبا» در این جلسهی کانون فیلم، تنها نسخهی موجود در فیلمخانهی ملی است که احتمالاً با نسخههای دیگری که از این فیلم وجود دارد تفاوتهای اندکی دارد اما خوشبختانه به همت مدیران این مرکز بازسازی شده و در آرشیو با دقت از آن نگهداری میشود.»
در ادامهی جلسه، مهرداد فراهانی در پاسخ به پرسشی دربارهی مدت زمان فیلمبرداری و مراحل ساخت «باد صبا» گفت: «متاسفانه در هیچکدام از منابع موجود به این تاریخ اشاره نشده اما در گفتوگویی که آذرماه 1348 با هوشنگ شفتی انجام شده این مستندساز با طرح گلایهای از وزارت فرهنگ و هنرِ وقت به فیلمهای خوبی اشاره کرده که ساخته شده اما به تعبیر او به نمایش در نمیآیند و به جای تاثیرگذاری بر دانش و فرهنگ مردم، در انبارها خاک میخورند. جالب این که «باد صبا» یکی از فیلمهای مورد اشارهی هوشنگ شفتی در این گفتوگو است. گفتوگویی که ثابت میکند تولید این مستند جذاب و دیدنی در فاصلهی سالهای 1346 (زمان تولید فیلم «ورسای») تا خرداد 1349 (هنگام درگذشت آلبر لاموریس) در جریان بوده است.»
وی سپس با اشاره به نمایشهای بسیار محدود «باد صبا» در سالهای قبل از انقلاب و در سینماتکها و کانونهای فیلم گفت: «با وجود این که «باد صبا» نمایش عمومی گستردهای نداشته اما در سال 1357 از سوی وزارت فرهنگ و هنر به آکادمی علوم و هنرهای تصویری آمریکایی (اسکار) ارسال شده و در نهایت تعجب، با وجود یکی از شرایط این آکادمی برای اکران فیلم در کشور سازنده، فیلم مورد بحث در بخش بهترین مستندهای سال پذیرفته شده و حتی یکی از پنج نامزد دریافت این جایزه بوده است.»
فراهانی در بخش پایانی این جلسه، حضور طنز در این فیلم به گفتهی او شاعرانه را یکی از مهمترین ویژگیهای آن برشمرد و افزود: «متاسفانه در دورهی خاصی از تولید فیلمهای مستند، موضوع شاعرانهنویسی و کاربرد کلمات سنگین و نامانوس رواج چشمگیری پیدا کرده بود اما نکته اینجاست که در نگارش گفتار متن «باد صبا» چنین تمهیدی جای خود را به کاربرد عبارتهای قابل توجه داده است. عبارتهای زیبایی نظیر «شیار زدن دریا توسط بادبانها» یا «عکس آسمان در رگهای برگ باران خورده» استفاده شده که کاملاً شاعرانه و زیباست.»